زندگینامه کمال الملک
مهاجرت به تهران:
کمالالملک پس از حضور در تهران، به همراه برادر بزرگترش در مدرسه دارالفنون در رشتهٔ نقاشی مشغول به تحصیل شد، هر دو برادر در مدت سه سال تحصیل خود توانستند موفقیتهای بسیاری را کسب کنند. در پایان سال سوم، ناصرالدینشاه در حین بازدید از مدرسه دارالفنون با دیدن تابلویی که از چهره اعتضاد السلطنه، رئیس وقت مدرسه دارالفنون که توسط محمد غفاری کشیده شده بود، تحت تاثیر قرار گرفت و دستور داد تا او را بهعنوان نقاش به استخدام دربار درآورند.
حضور در دربار قاجار:
با حضور در دربار، در ابتدا لقب خان، سپس پیشخدمت مخصوص به وی داده شد و پس از چندی تاثیر آثار محمد غفاری سبب گردید تا ناصرالدینشاه خود به شاگردی وی درآید و او را در ابتدا به لقب نقاشباشی و سپس به لقب کمالالملک منصوب کند. کمالالملک پس از چندی با خواهر مفتاح الملک یکی از مقامات دربار ازدواج کرد که ثمرهٔ این ازدواج یک دختر به نام نصرت و پسری به نام حسینعلی خان شد. در مدت حضور وی در دربار، او ۱۷۰ تابلو کشید که معروفترین آنها تالار آینه میباشد و اولین تابلویی است که آن را امضا کرده است.
اتهام دزدی:
کمالالملک که تماموقت خود را در برای نقاشی کردن در کاخ گلستان میگذراند، با دزدیده شدن مقداری طلا از تخت طاووس مورد سوءظن مأموران حکومتی قرار گرفت تا جایی که وی را برای مدت چهار ساعت مورد بازجویی قرار دادند که نهایتاً با اعتراف سارق، سوءظنها از وی برطرف شد.
سفر به اروپا:
کمالالملک در پرتره از خود پس از کشته شدن ناصرالدینشاه کمالالملک برای مطالعه به اروپا رفت. (۱۲۷۶ ش) مدتی بیش از سه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذرانید؛ و در موزهها به رونگاری از آثار استادانی چون رامبراند و تیسین پرداخت.
در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد. سفر اروپا تأثیری مثبت در اسلوب کار و حتی طرز دید او گذاشت. او به دستور مظفرالدین شاه به ایران بازگشت (۱۲۷۹ ش) و کار در دربار را ادامه داد، ولی عملاً نتوانست با خواستهای شاه جدید کنار بیاید.
به عراق رفت و چند سالی را در آنجا گذرانید. (۱۲۸۰ تا ۱۲۸۳ ش) پردههای زرگر بغدادی (۱۲۸۰ ش) و میدان کربلا (۱۲۸۱ ش) را به هنگام اقامتش در عراق نقاشی کرد.
او اگرچه به مشروطه خواهان متمایل بود (پرده علیقلی خان بختیاری (سردار اسعد) گواه آن است) در جنبش مشروطه مشارکت مستقیم نداشت. در سالهای بعد مدیریت مدرسه صنایع مستظرفه را بر عهده گرفت.
در این مدرسه با کوشش فراوان به پرورش شاگردان همت گماشت که زبدهترین شان خود استادانی در مکتب او شدند. سرانجام به دلیل اختلافاتی که با وزیران معارف بر سر استقلال مدرسه پیدا کرد، از کار تدریس و شغل دولتی دست کشید )۱۳۰۶ ش) و به ملک شخصی خود در حسینآباد نیشابور کوچید. (۱۳۰۷ ش) در آنجا براثر حادثهای از یکچشم نابینا شد؛ اما تا سالهای آخر زندگانی به نقاشی ادامه داد.
کمالالملک از همان آغاز فعالیت هنریاش تمایلی قوی و آشکار به روش و اسلوب طبیعتگرایی اروپایی داشت. با ظهور کمالالملک وظیفهای جدید برای نقاش دربار معین شد.
او میبایست رویدادها، اشخاص، ساختمانها، باغها و غیره را همچون عکاسی دقیق ثبت کند تا به عادیترین مظاهر زندگی و محیط درباری سندیت تاریخی بخشد. بیسبب نیست که کمالالملک در این دوره اغلب پردههایش را با افزودن شرحی درباره موضوع رقم میزد.
(مثلاً: طبیعت بیجان با گلدان و پرنده شکار شده، ۱۲۷۳ خ) با این زمینه فکری و هنری کمالالملک به اروپا رفت. هدف او شاید فقط ارتقای سطح دانش فنیاش بود. ولی در موزهها آثار استادان رنسانس و باروک را دید و شیفته آنها شد.
منطقاً او به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهرهگیری از جنبشهای دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت.
اما زیباییشناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون رامبراند را نیز بهدرستی درک نکرد (چنانکه مثلاً در هیچیک از نقاشیهای کمالالملک و شاگردانش نشانی از آشنایی با اسلوب لعاب رنگکاری به چشم نمیخورد.)
بااینحال آکادمی گرایی در او قوت گرفت؛ و هنگامیکه به ایران بازگشت بیشازپیش به هنر دانشگاهی سده نوزدهم وابسته شده بود. حتی بعداً در بازنمایی موفقیتآمیز برخی موضوعهای اجتماعی نیز از این وابستگی رهایی نیافت.
او اساساً چهرهنگار و منظره نگار بود؛ و در تکچهرههایی چون «سید نصرالله تقوی» قابلیت و مهارت خود را به حد کمال نمایان ساخت. کمالالملک با کوششهای خود در مقام نقاش و معلم پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانهاش بهضرورت تحول هنری جامعه داد. بازتاب این کوششها در ذهن مردم خصوصیات اخلاقی، نحوه زندگی و واقعه کور شدنش از او یک مرد افسانهای ساخت.
ازجمله دیگر آثارش:
دورنمای صفیآباد (۱۲۵۳ ش)؛ عمله طرب؛ حوضخانه صاحبقرانیه (۱۲۶۱ ش)؛ منظره آبشار دوقلو (۱۲۶۳ ش)؛ مرد مصری (۱۲۷۵ ش)؛ فالگیر یهودی؛ دهکده مغانک (۱۲۹۳ ش)؛ تکچهره خود هنرمند (۱۲۹۶ ش)؛ تکچهره صنیعالدوله؛ نیمرخ هنرمند (۱۳۰۰ ش)؛ منظره کوه شمیران (۱۳۰۱ ش).
بازگشت به ایران بازگشت کمالالملک به ایران، مصادف با انقلاب مشروطه میشود. در این هنگام کمالالملک با انتشار مقالات و ترجمه برخی آثار ژان ژاک روسو و دیگر نویسندگان آزادیخواه فرانسه، به سهم خود با حرکت مردم، همراه میشود.[۳] کمالالملک در همان دورهٔ قاجار به جرگهٔ فراماسونرها پیوست؛ لژی که او بدان پیوست از نامدارترین لژهای فراماسونری در ایران بود و لژ بیداری ایرانیان نام داشت که در آن بسیاری از شخصیتهای علمی، ادبی و سیاسی عضو بودند.
آرامگاه کمالالملک در نیشابور سرانجام محمد غفاری (کمالالملک) در ۲۷ مرداد سال ۱۳۱۹ درگذشت و در نیشابور و در کنار قبر عطار نیشابوری مدفون گشت.
نسخه اصل تعدادی از تابلوهای مشهور کمالالملک در کاخ گلستان در معرض نمایش قرار دارد.
باکار او جریان دویستسالهٔ تلفیق سنتهای ایرانی و اروپایی به پایان میرسد و سنت طبیعتگرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت میشود.